12 June 2009

یک مشت هوای تازه

1. این پست رو دقیقا ظهر روز انتخابات مینویسم که نه فکر کنی برای تغییر رای تو تلاش میکنم و نه نتیجه انتخابات بر نوشته‌هام تاثیر بزاره.

2. تو این چند روز زیاد سعی نکردم کسی رو قانع کنم به میر حسین رای بده یا به احمدی نژاد رای نده. به نظر من کسی که تو این چهار سال نفهمیده باید به احمدی نژاد رای بده یا نه، کسی که با دیدن تورم 25 درصدی، با دیدن افزایش دو تا سه برابری نقدینگی و خالی شدن صندوق ذخیره ارزی، با دیدن فشارهای اجتماعی شدید در سالها و حتی ماه ‌های اخیر (از بسته شدن سایت‌ها و روزنامه‌ها تا ایجاد گشت ارشاد)، منفور شدن ایران در سطح جهانی، قضیه هاله نور (و نفی اون توسط احمدی نژاد!)، با شنیدن وعده‌هایی که در دور قبل انتخابات داد و بعد دقیقا عکسشون عمل کرد (مثل گسترش آزادی‌های اجتماعی)، با دیدن نزول شدید ارزش‌های فرهنگی، قضیهٔ کردان (و حمایت از اون)، عوام فریبی و از همه مهمتر با شنیدن دروغ‌های احمدی نژاد در مورد بسیاری از آمارها (تورم، اشتغال زایی، آزادی مطبوعات)، پروژه‌ها (فازهای 9 و 10 پارس جنوبی، پالایشگاه گاز پارسیان) و بودجه‌های تبلیغاتی خودش و دیگران و با دیدن و شنیدن بسیاری از آنچه که این روزها دیدیم و شنیدیم همچنان به احمدی نژاد رای میده، همون بهتر که در میان حامیان احمدی نژاد بمونه (دلیل این حرف رو پایین تر توضیح میدم). چنین فردی یا احمقه، یا به طرز ترسناکی متعصبه، یا نون خوره این دولته و یا هنوز بهش اطلاع رسانی نشده. تنها تلاش من در این چند روز سعی در تغییر رای این گروه آخر بود.

3. فکر میکنم دوستان مذهبی در این روزها تاثیر مذهب رو بر افت قدرت منطق افراد درک کرده باشند. بی دلیل نیست که اکثریت مذهبیون در اون جناحند (و در واقع این افراد جزو "مذهبی تر" ها هم حساب میشند.) لطفا کامنت ننویسید که اشکال از مذهب نیست و از مذهبیونه! من خودم معلمم. میدونم وقتی اکثر شاگردها نمره کم میگیرند اشکال از معلمه نه از شاگردها.

4. من به موسوی رای میدم، اما نه موسوی رو کاندیدای آرمانی خودم میدونم، نه اعتقاد دارم با اومدن اون شرایط نسبت به سالهای قبل از احمدی نژاد چندان تغییر میکنه و نه حتی کاملا مطمئنم که پیروزی اون به نفع کشوره. چرا همیشه میدونیم چه کسی رو نمیخواهیم اما پیدا نمیکنیم کسی رو که میخواهیم؟!

اثری از بزرگمهر حسین پور

5. چیزی که این روزها بدجوری ذهنم رو مشغول کرده اینه که آیا واقعا انتخاب شدن موسوی بهتر از انتخاب شدن احمدی نژاده؟ میدونم این سوال در نگاه اول خیلی احمقانه به نظر میاد اما به نظرم نکاتی در مورد آینده ایران هست که معمولا به اونها توجه نمیکنیم. نمیخوام بگم انتخاب احمدی نژاد بهتره، اما دوست دارم در مورد این نکات فکر کنیم. اگه نکته‌ای رو خوب درک نکردم لطفا بگید.
میدونیم که کروبی و رضایی مسلما به اندازه کافی رای نمیارند. پس دو حالت میمونه:
اول بیاید تصور کنیم که، گلاب به روتون، احمدی نژاد انتخاب بشه. شرایطی که پیش میاد اینه: احمدی نژاد باید از طرفی روی سیاست‌های قبلی خودش تاکید کنه چون خیلی به اونها بالیده، از طرف دیگه باید وضعیت داغون اقتصادمون رو جمع و جور کنه. حالا اگه احمدی نژاد بیاد باز هم کارهایی از قبیل تزریق پول به جامعه رو انجام بده فکر کنید چه بلایی سر تورم میاد. اون موقع دیگه اگه بیاد تو تلویزیون بگه مثلا تورم 50 درصد نیست و یک رقمیه (!) واقعا ننه جون کروبی هم میفهمه که داره دروغ میگه. یعنی در واقع در 4 سال آینده خواهیم داشت: یک اقتصاد ویران که روز به روز ویرانتر میشه، شکاف در سران حکومت و اختلاف اکثر شخصیت‌های شناخته شده سیاسی با دولت، نفرت شدید حدود نیمی از مردم نسبت به دولت و ... . به نظر من چنین شرایطی هر چند در کوتاه مدت به ضرر کشور تموم میشه اما در بلند مدت میتونه باعث رشد سیاسی بشه. یادتون نره ما مخالف احمدی‌ نژاد نیستیم بلکه با احمدی نژادیزم مخالفیم. شاید 4 سال آینده بتونه این تفکر رو برای همیشه از بین ببره.
حالت دوم میتونه پیروزی موسوی باشه. در این صورت در چهار سال آینده وضعیت اینه: درگیری دولت با مشکلات اقتصادی بنیادی در حالی که قیمت نفت هم نسبت به سالهای قبل کم شده، عدم حمایت (و حتی نفرت) نیمی از مردم از دولت، فعالیت شدید گروه های فشار و سر خوردگی سریع مردمی که الان نمیدونند برای چی به موسوی رای میدند. (همون‌هایی که قبلا گفتم اصلا بهتره به موسوی رای ندند.) مردمی که انتظار تغییرات یک شبه دارند و همون بلایی رو سر موسوی میارند که سر خاتمی آوردند. ولی شاید از همه مهمتر و خطرناکتر نهادینه شدن احمدی‌نژادیزم باشه. فکرش رو بکنید که 4 سال دیگه چطوری احمدی نژاد زبونش دراز میشه که دیدید اینها اینکاره نبودند! و چطور به یه قهرمان تبدیل میشه. و آیا این به معنی مرگ زودرس نوزادی نخواهد بود که در روزها و سال‌های گذشته کشورمون درد تولدش رو تحمل کرد؟
با همه این صحبت‌ها شاید بهترین حالت پیروزی احمدی نژاد با تقلب در انتخابات باشه! فکر عکس‌العملهای روزهای بعد رو بکنید. (باز هم تاکید میکنم که اینها فقط تفکراتی بود که در چند روز گذشته ذهنم رو مشغول کرده و حتی خودم هم در مورد درست بودنشون شک دارم.)
پی‌نوشت، روز بعد از انتخابات: بهترین حالت پیش اومد!

6. من جداً اعتقاد دارم به عنوان کشوری که فقط حدود صد ساله داره تمرین دمکراسی میکنه و با توجه به نفوذ شدید مذهب در ایران و قرارگیری ایران در یکی از عقب‌مونده‌ترین نقاط جهان از لحاظ رشد سیاسی، پیشرفتمون خیلی خوب بوده. در بسیاری از کشورها کمتر پیش میاد صحنه‌هایی که روزهای گذشته در شهرهای ایران دیدیم رو ببینید. و همینطور اعتقاد دارم در هر صورت ایران بعد از انتخابات بسیار بهتر از ایران قبل از انتخابات خواهد بود. (پی‌نوشت، دو روز بعد از انتخابات: دیگه زیاد مطمئن نیستم.)

7. در این چند روز که سیستم هنگ کرده بود بعد از سالها برای مدتی کوتاه پنجره باز شد و مشتی هوای تازه به این خونه اومد. هر کسی سعی کرد یه کاری بکنه. یکی تو خیابون لخت شد، یکی وبلاگ نوشت، یکی ناسزا گفت، یکی سعی کرد دیگران رو آگاه کنه و ... . مسلما در روزهای آینده خیلی ها سعی میکنند پنجره رو ببندند. اینکه میتونیم جلوشون رو بگیریم یا نه نمیدونم. ولی یه چیز رو میدونم: تا پنجره بازه باید نفس بکشیم.

11 comments:

هفت منبر said...

اینقدر به معلم بودنت نناز . اونایی که 30 سال معلم بودن اینقدر معلم معلم نکردن که تو میکنی
میگی قیاس مذهب و ماشین اشتباهه اونوقت خودت مذهب رو با معلمی مقایسه میکنی ؟

Transl8or said...

داداش ما کی نازیدیم!
حالا اون همه جمله تو همین یکی رو دیدی؟ من اگه 100 تا کتاب بنویسم هم تو میای یه جمله توش در مورد مذهب پیدا میکنی و به اون گیر میدی؟

هفت منبر said...

برادر من بقیه چیزا رو خوب نوشته بودی دستت درست . مشکل همون یک بند بود . عیب نداره هنوز معلم صفر کیلومتری !

شاید روزی راست بگویم said...

سلام آقای مشایخی
خواستم بگویم وبلاگ بسیار زیبایی دارید و بسیار مفید فایده. بنده از وقتی وبلاگ شما را دیده ام زندگی ام زیر و رو شده است. سطر سطر وبلاگ شما را حفظم (سلام بیستم، خط دوم: ما را فقط به رسم رفاقت دعا کنید. سلام پنجم خط هفتم: خوش به حال بهار و...). باور کنید شبها بدون اینکه وبلاگ شما را چک کنم به رختخواب نمی روم و صبح ها نیز اولین کارم چک کردن وبلاگ شماست، یک بار که داشتم وبلاگ شما را می خواندم دوستی پیش من بود گفت فلانی از وقتی که شروع کردی به خواندن مطالب وبلاگ دیدم نوری آمد و تو را احاطه کرد و داخل یک هاله ای از نور شدی! باور کنید بدون اغراق میگم خودم هم چنین حسی پیدا کردم! اصلن هدف من از یادگیری کامپیوتر خواندن وبلاگ شما بود: 7-6 سال پیش داشتم در خیابانی راه میرفتم دیدم که دو نفر مشغول صحبت راجع به موضوع جالبی هستند، پرسیدم چیست؟ گفتند جدیدن یک نفری پیدا شده و وبلاگی مینویسد محشر! از سراسر دنیا مشتاق پیدا کرده! بسیار مشتاق شدم. به هر زحمت و عرق ریختنی که بود رفتم کامپولوتر (که بعدها فهمیدم درستش کامپیوتر است) خریدم و یاد گرفتم، بعد اینترنت یاد گرفتم حتی adsl خریدم که وبلاگ شما را سریعتر بخانم. و الان 8-7 سال است که مشتری وبلاگ شما هستم. اینترنت بدون وبلاگ شما معنایی ندارد، اصلن به درد نمی خورد.

شاید روزی راست بگویم said...

پیشم بیا

Anonymous said...

فقط یه چیز می خواستم بگم.لطفا دفعه ی دیگه بعد مزه مزه کردن حرفاتون تایپ کنید.
پدر من به هیچ کدوم از دلایلی که شمای دانشمند از سر لطف ذکر کردید به احمدی نژاد رای نداد.دوره قبل هم به همین شخص رای داد.
در این دو دوره دلیلش این بود:"با این کار اوضاع اونقدر خراب میشه که بالاخره اتفاقی بیفته.چون اگه قرار باشه امثال خاتمی بیان سر کار،با آزادی های ظاهری که ایجاد می کنن باعث میشن آتیش مردم موقتا بخوابه یا حداقل کم شه.و اینطوری اوضاع مدام خوب و بد میشه.این حکومت مثل سیبیه که از درون داره می پوسه.باید با یه فشار جدی کار یه سره شه."
بعله،عقیده اش با اهانت های شما جور در نمیاد.اگه از غریبه هایی که یکی دوبار بیشتر ندیدنش هم سوال کنین میگن آدم عاقلیه و کم خرد و نفهم نیست.تا اینجاش که گره گشای مشکلات مالی،کاری و ... ی خیلی ها بوده و مورد قبولشونه.نمازش سر جاشه ولی نه ریش می ذاره(به هیچ وجه نمیگم اون عده که همچین کاری می کنن،آدم های نادرستی هستند.فقط متاسفانه عده ایشون از این موضوع برای راه انداختن کاراشون سوء استفاده می کنند.وگرنه ای چیزا عیار شرافت کسی رو معلوم نمی کنه.) نه مذهبی متعصبی هست که کثیف کاری های تحت لوای مذهب این جماعت رو ندیده بگیره.
زود قضاوت کردید.واقعا لباس معلمی،برازنده ی قامتتون هست؟

Anonymous said...

تو پست قبلی خط 4 از آخر اشتباها نوشتم:"ای چیزا".
تصحیح می کنم:
این چیزا

Anonymous said...

تو پست قبلی خط 4 از آخر اشتباها نوشتم:"ای چیزا".
تصحیح می کنم:
این چیزا
به جای لباس معلمی هم دنبال عبارت دیگه ای بودم که یادم نیومد.الان به خاطر آوردمش:
ردای معلمی

Transl8or said...

پدر شما کیه دیگه؟
من با پدر شما چی کار دارم؟
لطفا وقتی کامنت مینویسید یه اسم هم بنویسید من بفهمم چی میگید. بعد هم الان نزدیک 10 ماه از نوشتن این پست گذشته.

Anonymous said...

مشکل من اینه به هر کی که به احمدی نژاد رای داده اهانت کردین،بدون اینکه در نظر بگیرین شاید دلیل غیر متعصبانه یا غیر جاهلانه ای برای خودش داشته.لحن این پاسختون هم در شان یه معلم نیست،هست؟
حقیقت اینه که حداقل از فرهنگی ها انتظار دیگه ای داریم.همین پاسختون چندان مودبانه به نظر نمیاد،چون در مورد تایپ فقط لغات هستن که لحن رو معلوم می کنند و دیگه خبری از لحن حقیقی طرف و ... نیست.بهتر نیست یه کم محتاط تر باشید و اول حرفتون رو مزه مزه کنید؟
فکر هم نمی کنم یه اسم تاثیری داشته باشه.
در مورد تاریخ پست هم بله،حق با شماست ولی چه ایرادی داره کسی که دیر به یه پست یا وبلاگ رسیده،اون موقع نسبت بهش واکنش نشون بده؟

lili said...

چی فکر میکردیم چی شد ... چه روزایی که هرجا بودیم می شستیم بحث میکردیم کلی که بابا ! این محمود آدم نیست !! زبونمون مو درآورد ... اصلا ناراحت شدم بعد از یه سال و نیم اینا رو خوندم ...
باید به حرفامون ایمان داشته باشیم تا بلاهای بدتر از این سرمون نیاد ... امید و ایمان , آقای مترجم