23 June 2007

عطر خوش یاس



همیشه از من جلوتر بود. من هم همینش رو دوست داشتم. اینجوری میتونستم پام رو بزارم جای پاش. آخه وقتی که آدم سر بالایی میره کم کم پاها خسته میشن. اونوقت ممکنه یه لحظه حواست نباشه و سر بخوری تو دره. اما اون انقدر محکم راه میرفت که خاک رو زیر پاش سفت میکرد. اینجوری دیگه میدونستی پاتو کجا باید بزاری. اگه هم یه وقت نمیتونستی مثل اون قدم های بزرگ و سریع برداری آهسته تر میرفت تا اذیت نشی. حتی شاید منتظر میموند تا تو برسی.
این اواخر یه جورایی شده بود. اول فکر کردم اونم خسته شده. ولی نه. مست شده بود. مست بوی یاس. میگفت باید سریع بریم. میگفت اونطرف پر یاسه. تند رفت. من جا موندم. الان رسیده به قله. من هنوز دارم میرم بالا. باید تند برم. داره میره پشت اون کوه. نکنه گمش کنم ...

14 June 2007

Interesting Quotations

Here are some interesting quotations I have gathered from different sources:

If at first you don’t succeed, skydiving is not for you.

Birthdays are good for you. Statistics show that the people who have the most live the longest.

Before you criticize someone, walk a mile in their shoes. That way, if he gets angry, he's a mile away and barefoot.

Buy land - they've stopped making it.

If you freeze to death and end up in hell... wouldn't you be really comfortable some point along the way?

If you live like there's no God... you'd better be right.

Experience is a hard teacher because she gives the test first, the lesson afterward.

I don't want to believe, I want to know.

A clear conscience is usually the sign of a bad memory.

After heat killed bad germs, where do they go? Obviously not in heaven, since they've been bad. Surely then can't go to hell, for the heat would kill them again!

Crime doesn't pay... does that mean my job is a crime?

A new study shows that licking the sweat off a frog can cure depression. The down side is, the minute you stop licking, the frog gets depressed again.

5 out of 4 people don't understand fractions.

A Windows user spends 1/3 of his life sleeping, 1/3 working, 1/3 waiting.

Customer: I'm running Windows '98 Tech: Yes. Customer: My computer isn't working now. Tech: Yes, you said that.

The optimist thinks this is the best of all possible worlds. The pessimist fears it's true.

It's too bad that ignorance isn't painful.

America is a country which produces citizens who will cross the ocean to fight for democracy but won't cross the street to vote.

A man generally has two reasons for doing a thing. One that sounds good, and a real one.

A man who correctly guesses a woman's age may be smart but he's not very bright.

A man will pay $2 for a $1 item he needs, a woman will pay $1 for a $2 item she doesn't.

A woman without a man is like a fish without a bicycle.

A group of psychologists say they have discovered twenty-three different body language indicators that show whether or not a person is lying. If you would like to see all twenty-three at the same time, they recommend taking a guided tour of the White House.

Don't worry about the world coming to an end today. It's already tomorrow in Australia.

I don't read books, but I have friends who do. George W. Bush

I get to go to lots of overseas places, like Canada. Britney Spears

Be who you are and say what you feel, because those who mind don't matter, and those who matter don't mind.

A life spent making mistakes is not only more honorable but more useful than a life spent doing nothing.

Late one night at the insane asylum one inmate shouted: I am Napoleon! Another one said: How do you know? The first inmate said: God told me! A voice from another room shouted: I did NOT!

The surprising thing about young fools is how many survive to become old fools.

The secret of staying young is to live honestly, eat slowly, and lie about your age.

Half of the American people have never read a newspaper. Half never voted for President. One hopes it is the same half.

My parents only had one argument in forty-five years. It lasted forty-three years.

It is impossible to defeat an ignorant man in argument.

Every time I paint a portrait I lose a friend.

05 June 2007

1984


نوشتن در مورد یک شاهکار هنری جهان ادبیات خود کاری بس دشوار است. چیزی که میتواند آن را دشوارتر کند اطلاع از این موضوع است که اکثر مخاطبان این اثر را (و شاید هیچ کدام از رمانهای پرمفهوم (interpretive) را که در کشور ما به شدت با عدم استقبال مواجهند را) نخوانده اند.

جورج اورول (George Orwell) کتاب 1984 را در سال 1949 نوشت، زمانی که جنگ دوم جهانی به تازگی پایان یافته بود و جهان خطر تسلیم شدن در مقابل حکومتی ظالم و دیکتاتوری را به خوبی احساس کرده بود. در آن زمان جنگ سرد هنوز به معنای واقعی آغاز نشده بود و در دنیای غرب روشنفکرانی بودند که به دفاع از کمونیسم برخواسته بودند. اورول این کتاب را در واقع برای اخطار به غرب در مورد گسترش کمونیسم نوشت. اما داستان این اثر را میتوان تا حدود زیادی به شرایط حاکم بر تمام جوامع تحت سلطۀ حکومتهای استبدادی تعمیم داد.
داستان در سال 1984 (35 سال بعد از تاریخ نگارش کتاب) در شهر لندن رخ میدهد. بعد از جنگ جهانی حاکمان کشورهای قدرتمند به این نتیجه رسیده اند که اگر جهان به همین ترتیب روند افزایش ثروت را ادامه دهد ارکان جامعۀ طبقاتی به خطر افتاده و حکومتشان سرنگون خواهد شد. آنها تنها راه جلوگیری از این امر را نابود کردن ثروت تولید شده در جنگی بی پایان میبینند. در نیمۀ قرن بیستم و پس از یک جنگ گستردۀ هسته ای دنیا بین سه ابر قدرت اوشنیا (ایالات متحده)، اوراسیا (شوروی) و ایستاسیا (چین) تقسیم میشود. این سه ابر قدرت بطور دائمی در حال جنگ هستند. در این جنگ ثروت تولید شده توسط آنها از بین میرود بدون اینکه تهدیدی برای جامعۀ طبقاتی آنها ایجاد شود. هیچ کدام نه قدرت آن را دارند که دیگری را نابود کنند و نه چندان مایل به این کار هستند. چرا که در صورت از بین رفتن دیگر ابر قدرتها دیگر جنگی نخواهد بود.
کشور اوشنیا که داستان در آن رخ میدهد توسط حزبی اداره میشود که به اصول اینگسوس (English Socialism) وفادار است. جامعه به سه طبقه تقسیم میشود: اعضای داخلی حزب، اعضای بیرونی حزب و کارگران که بیش از چهار پنجم جمعیت را تشکیل میدهند. حزب و یا در واقع اعضای داخلی آن با ایجاد یک حکومت استبدادی کامل قدرت مطلق را در اختیار دارند. آنها تاریخ را آنچنان تغییر میدهند که هیچ کس معیاری برای مقایسۀ وضعیت زندگی خود با آنچه قبل از روی کار آمدن حزب وجود داشته است ندارد و حزب به مردم اینطور القا کرده که وضعیت زندگی در طول حکومت آن همواره در حال بهبود بوده وهست.
اما واقعیت کاملاً متفاوت است. طبقۀ کارگر در جهل و فلاکت مطلق به سر میبرد و حزب آنها را تقریباً به حال خود رها کرده است. اعضای بیرونی حزب از نظر اقتصادی وضعیت بهتری نسبت به کارگران دارند. غذا به اندازه ای که آنها را سیر کند به آنها داده میشود و همینطور مکانی هر چند بسیار فرسوده برای زندگی دارند. حزب سهمیۀ سیگار، نوعی مشروب، تیغ صورت تراشی، کفش، شکلات و ... هم به آنها میدهد که همه به مقداری بسیار ناچیز و با کیفیتی پایین در اختیار آنها قرار می گیرند. در مقابل به شدت زیر نظر حزب قرار دارند. در خانۀ همۀ آنها، در محل کارشان (که معمولاً یکی از وزارتخانه های چهارگانۀ حزب است)، و در محله هایشان توسط صفحه های سخن گو (telescreen) تحت کنترل هستند. این صفحه ها هم خبرهای دروغ و تبلیغات سیاسی حزب را پخش میکنند و هم مانند دوربینی تمام کارهای افراد را زیر نظر دارند. کوچکترین علامتی که نشان دهندۀ عدم اطاعت و حتی کاهش علاقۀ فرد نسبت به آرمانهای حزب باشد مساوی است با دستگیری و احتمالاً مرگ او. در واقع اکثر آنها کاملاً مطیع هستند و حزب آنها را آنچنان پرورش داده که به آرمانهای آن عشق میورزند. روابط جنسی کاملاً برای آنها ممنوع است و تنها زمانی اجازۀ ازدواج دارند که هدف از آن ایجاد فرزندانی برای خدمت به حزب باشد. این فرزندان در دوران کودکی تحت آموزش حزب قرار میگیرند و به جاسوسانی برای حزب تبدیل میشوند که حتی والدین خود را هم در صورت انجام جرم به حزب معرفی میکنند.
رهبر حزب فردی ساختگی است که تصویر و صدای او هر روزه از صفحات سخن گو پخش شده و پوسترش تمام دیوارهای شهر و حتی درون ساختمانها را پوشانده است. برادر بزرگتر (Big Brother) نماد قدرت حزب است. او هیچ گاه اشتباه نمی کند و همۀ پیش بینی هایش درست از آب در می آید (و اگر هم این طور نشود حزب با دستکاری اسناد، روزنامه ها و کتابهای پیشین و تغییر گفته های وی و در واقع تغییر تاریخ، مشکل را بر طرف میکند). حتی بسیاری از اختراعات مانند اختراع هواپیما هم به او نسبت داده میشود.
قهرمان داستان یکی از اعضای بیرونی حزب است. نام او، وینستون اسمیت (Winston Smith) ترکیبی است از اسم کوچک وینستون چرچیل، نخست وزیر انگلستان در زمان جنگ جهانی دوم، و یک نام خانوادگی رایج در زبان انگلیسی.
داستان به سه قسمت تقسیم میشود. در بخش اول ما با شرایط جهان، اوشنیا و همینطور افکار اسمیت آشنا میشویم. بخش دوم به آشنایی اسمیت با جولیا، یکی دیگر از اعضای بیرونی (که نامش از نام جولیت یکی از قهرمانهای اثر معروف شکسپیر گرفته شده) و رابطۀ آنها میپردازد. بخش سوم نیز دستگیری آنها را شامل میشود.

داستان به طرزی زیبا کاملترین حالت یک حکومت استبدادی را توصیف میکند. اورول خیلی خوب توانسته اقدامات دولتها برای کنترل مردم را چه به طور مستقیم و چه غیرمستقیم شرح دهد. استفادۀ حزب از تکنولوژی و مخصوصاً صفحه های سخنگو که هم مردم را تحت نظر داشته و هم برای تبلیغات سیاسی استفاده میشوند (و این کاربرد دوم بسیار شبیه تلویزیون در دنیای ماست) نمونه ای از این موضوع است. همچنین استفاده از کودکان و آماده سازی آنها از همان دوران کودکی برای دفاع از آرمانهای حزب یکی دیگر از فعالیتهای مهم حزب را تشکیل میدهد. (موضوع کار بر روی افکار کودکان و آماده سازی آنها برای کسب اهداف سیاسی در آینده در دیگر اثر معروف نویسنده "مزرعۀ حیوانات" هم دیده میشود، آنجا که ناپلئون نه توله سگ را مخفیانه بزرگ کرده و مدتی بعد از آنها برای کسب قدرت در مزرعه استفاده میکند.) حزب همچنین طبقۀ کارگر را با تفریحاتی مانند خرید وفروش بلیط های بخت آزمایی به شدت سرگرم کرده است.
اما احتمالاً جالبترین ایده ای که در این کتاب بیان میشود استفادۀ حزب از زبان برای اطمینان از تداوم حکومت خود است. حزب زبانی جدید و ساده ایجاد کرده است که در آن کلمه ای برای بیان مطالبی که با آرمانهای حزب در تضاد هستند وجود ندارد. بنابراین مردم نمیتوانند در مورد موضوعی مثل آزادی صحبت و یا حتی فکرکنند. این زبان newspeak یا زبان جدید نامیده میشود.
کار دیگری که حزب انجام میدهد استفاده از doublethink یا دوگانه باوری است. Doublethink عبارتست از قبول کردن همزمان دو مفهوم متضاد. برای مثال افرادی که مسئول تغییر دادن مداوم اسناد تاریخی هستند با آنکه خود این عمل را انجام میدهند باز هم کاملاً این اسناد را معتبر میدانند. حتی نام وزارتهای چهارگانۀ اوشنیا هم به نوعی تمرین doublethink است: وزارت عشق محل شکنجه است، وزارت فراوانی دلیل قحطی ها، وزارت صلح مسئول رسیدگی به مسائل مربوط به جنگ و وزارت حقیقت محل تغییر اسناد تاریخی و آماده سازی دروغ ها وتبلیغات سیاسی. شعار اصلی حزب هم نمونۀ کامل و پرمفهومی از doublethink است: جنگ صلح است، آزادی بردگیست، جهالت قدرت است. (باید اشاره شود که مفهوم doublethink هر چند عجیب به نظر می آید امروزه کاربرد زیادی در سیاست دارد. برای مثال مردم آمریکا از جنگ برای برقراری صلح حمایت میکنند و یا در عین حال که اعتقاد دارند کشورشان حامی دمکراسی است روابط نزدیک آن با حکومتهای غیر دمکراتیک مانند بسیاری از کشورهای خاورمیانه را نیز میپذیرند.)

کتاب 1984 به دلیل تاثیر زیادی که بر ادبیات داشته باعث ایجاد دست کم چهار کلمۀ جدید در زبان انگلیسی شده است:
doublethink: پذیرش همزمان دو مفهوم متضاد مخصوصاً در نتیجۀ تلقین فکری سیاسی
thoughtcrime: جرم فکری
newspeak: زبانی دوپهلو و نامفهوم که در تبلیغات سیاسی استفاده شود
big brother: شخصی که قدرت کامل در حکومتی معمولاً استبدادی دارد

این اثر همواره جزو ده رمان برتر قرن بیستم شناخته شده و همچنین در نظرخواهی انجام شده از خوانندگان مجلۀ تایم که حدود سه سال پیش انجام شد به عنوان برترین رمان در طول تاریخ انتخاب شد.

لینک:‌
ماتریکس، 1984 و دنیای ما
متن کامل کتاب (انگلیسی)


03 June 2007

Answer to an Email

One of my friends, who prefers to remain anonymous, sent me an Email and questioned my last article which was about our university. I really appreciate her sending this Email since I know it was hard for her to do so. However I don’t think my answers to her questions convince her, because she really believes I am a self-centered egomaniac! Therefore I think she won’t even really think about them.

She wrote:
“I think the university is not just a place for studying and learning our courses. We call it Islamic university, so it should promote religious believes as well as other things. Maybe there is extravagance in some aspects, but we cannot controvert this fact.
What is the problem with these boards?
If you don’t like them, don’t look at them. It's your personal right. But the university is for all students, and not just for you, me and some other students.”


I completely agree with the idea that university is not just a place for learning some courses, but I think this is its main goal. How would you feel if you enter a mosque and see that all the walls and boards are covered with definitions of translation and its theories! Although gaining knowledge is strongly recommended in religion it would be an inappropriate situation since a mosque is a place for praying and if there are some scientific activities being done there, they should not be the main focus of the people.

The boards with politic themes are obviously government’s propagandas and I don’t see any reason to explain why they shouldn’t exist in the university. I also don’t want to discuss about the authorities’ right to promote their religious ideas in a public place, even if “they” call it Islamic University. Actually I don’t consider a university which has students wearing such a T-shirt an Islamic one. (I took this photo in the campus last week.)


Have you ever thought where the budgets for all these things come from? Every semester approximately 6000 Tomans of every student’s tuition is added to the budget of Culture Office. Supposing that there are almost 5000 students in the university, the whole budget for this office is 30,000,000 Tomans each semester! Have you ever thought that if some of the students are paying this money unwillingly (who obviously are) not only making these boards but even the ceremonies which are held by this office for praying would not be acceptable from Islamic point of view? The problem about these boards is that they are made with illegal money.

Losing freedom is bad enough; let’s not make it worse by forgetting it.