جورج اورول در کتاب 1984 دنیایی را پیشبینی کرد که تکنولوژی به ابزاری برای از بین بردن آزادی و سلطهٔ کامل یک حکومت دیکتاتور مبدل میشود. در این دنیا مردم نه تنها آزاد نیستند بلکه از آزاد نبودن خود نیز بیخبرند. تمامی حقایق تاریخی یا از بین رفتهاند و یا در پردهای از ابهام قرار دارند. اخبار به صورتی کاملاً وارونه انتشار پیدا میکنند و به دلیل ایجاد دوگانهباوری (doublethink) در ذهن مردم حتی اخبار منفی هم برای آنها مفهومی مثبت دارند. قشر کارگر در حالی که در بدترین وضع ممکن زندگی میکند خود را سرگرم تفریحاتی پوچ (مثل خرید و فروش بلیطهای بختآزمایی) میبیند. ذهن کودکان از همان سالهای اول به نوعی برنامهریزی میشود که کاملاً خود را مطیع حکومت می دانند و امکان هر گونه مخالفت آنها با این حکومت در آینده از بین میرود...
در فیلم ماتریکس نیز ما با دنیایی روبرو میشویم که در آن نوعی حکومت استبدادی ایدهآل ایجاد شده است. اما در اینجا حاکم یک فرد یا گروه نیست بلکه همهٔ مردم دنیا تحت سلطهٔ یک هوش مصنوعی (AI: Artificial Intelligence) زندگی میکنند. این هوش مصنوعی که برای بقای خود به انرژی دریافتی از بدن انسانها وابسته است یک شبکه عصبی برای انسانها ایجاد کرده که باعث میشود آنها این تصور را داشته باشند که در دنیایی آزاد زندگی میکنند، در حالی که دنیایی که آنها میبینند تنها مجموعهای است از پیامهای عصبی که توسط کامپیوتر به مغزشان ارسال میشود.
با وجود تفاوتهای زیادی که بین ماتریکس و 1984 وجود دارد (نوع حکومت، زمان داستان، روش استبداد، پایان خوب در یکی و پایان بد در دیگری ...) هر دو داستان به دنیایی اشاره میکنند که در آن مردم تحت سلطه یا اطلاعات درستی ندارند که در مورد آنها فکر کنند و یا اصلاً فکر نمیکنند.
امروزه جهان (مخصوصاً در کشورهای پیشرفته) به این نکته افتخار میکند که پیشبینیهای جورج اورول تنها در کتاب 1984 رخ دادند و پیشرفت تکنولوژی نه تنها باعث ایجاد حکومتهای دیکتاتور نشد بلکه به گسترش دمکراسی، آزادی، ارتباطات و در نتیجه بالا رفتن سطح فکر مردم انجامید. همچنین داستان فیلم ماتریکس هر چند معمولاً مورد تحسین قرار میگیرد اما بیشتر به عنوان یک داستان تخیلی در نظر گرفته میشود. در این میان یک نکته کمتر مورد توجه قرار میگیرد: در 1984 و همچنین در ماتریکس مردم نه تنها آزاد نیستند بلکه از آزاد نبودن خود نیز بیخبرند!
دنیای امروز اگر چه با دنیای 1984 و ماتریکس تفاوتهای زیادی دارد و اگر چه پیشرفت تکنولوژی باعث بهبود سطح زندگی مردم در بعد اقتصادی شده است، اما با کمی دقت شباهتهای بسیاری بین این دو میبینیم.
شاید شفافترین شباهت دنیای امروز با داستان کتاب 1984 را بتوان در شباهت بین تلویزیون در دنیای ما و صفحهٔ سخنگو (telescreen) در 1984 دید (تلویزیون را به عنوان مهمترین و پرنفوذترین ابزار ارتباط جمعی نقل میکنم که البته در برخی کشورها و برای بعضی افراد می توان رادیو، مطبوعات، اینترنت، ... را مثال زد.) اکثر شبکههای تلویزیونی مهم یا دولتی هستند، یا وابسته به یک دولت و یا توسط افرادی اداره میشوند که منافع آنها با منافع دولت گره خورده است. در کشوری مثل ایران که شبکههای تلویزیونی کاملاً دولتی هستند این موضوع برای بسیاری از افراد روشن است که نمیتوان از این شبکهها انتظار اطلاع رسانی بیطرفانه داشت. هر چند در ایران نیز اکثریت مردم (مخصوصاً در بین افرادی که تحصیلات کمتری دارند و یا به منابع دیگر خبری دسترسی ندارند) تحت تاثیر خبرهای جهت دهی شدهٔ تلویزیون هستند، مشکل اصلی زمانی آشکار میشود که جهتدهی خبری در کشوری مثل آمریکا مورد بررسی قرار گیرد. در این کشور هیچ کانال تلویزیونی دولتی وجود ندارد و صدها کانال تلویزیونی خصوصی آزادانه در حال فعالیت هستند. این مسئله باعث ایجاد توهم آزادی بیان در شبکههای تلویزیونی در آمریکا شده است. چیزی که معمولاً مورد توجه قرار نمیگیرد این نکته است که این کانالها تقریباً همگی توسط سه شرکت رسانهای خصوصی اداره میشوند. (NBC-CBS-ABC) کاملاً مشخص است که صاحبان این غولهای رسانهای افرادی بسیار ثروتمند هستند که این موضوع باعث ارتباط نزدیک آنها با دولت آمریکا است (به قدرت سرمایهداری در آمریکا توجه داشته باشید). بنابراین هر چند در شبکههای تلویزیونی غربی تقریباً دروغی گفته نمیشود اما روشهای پیشرفتهٔ تهیه، تدوین و حتی زمانبندی خبرها باعث میشوند اهدافی که دولت در جامعه دنبال میکند به راحتی به دست آیند. این کار از آنجا که به طور غیرمحسوس و مداوم انجام میشود بسیار موثرتر از روشهایی است که مثلاً صدا و سیمای جمهوری اسلامی اجرا میکند و باعث میشود که مردم در عین حال که کاملاً افکار جهت دهی شدهای دارند احساس آزادی بیان و عقیده هم میکنند.
یکی از مثالهای مناسب برای این جهتدهی خبری مخفیسازی بسیاری از حقایق در مورد حملهٔ 11 سپتامبر است.
در فیلم ماتریکس نیز ما با دنیایی روبرو میشویم که در آن نوعی حکومت استبدادی ایدهآل ایجاد شده است. اما در اینجا حاکم یک فرد یا گروه نیست بلکه همهٔ مردم دنیا تحت سلطهٔ یک هوش مصنوعی (AI: Artificial Intelligence) زندگی میکنند. این هوش مصنوعی که برای بقای خود به انرژی دریافتی از بدن انسانها وابسته است یک شبکه عصبی برای انسانها ایجاد کرده که باعث میشود آنها این تصور را داشته باشند که در دنیایی آزاد زندگی میکنند، در حالی که دنیایی که آنها میبینند تنها مجموعهای است از پیامهای عصبی که توسط کامپیوتر به مغزشان ارسال میشود.
با وجود تفاوتهای زیادی که بین ماتریکس و 1984 وجود دارد (نوع حکومت، زمان داستان، روش استبداد، پایان خوب در یکی و پایان بد در دیگری ...) هر دو داستان به دنیایی اشاره میکنند که در آن مردم تحت سلطه یا اطلاعات درستی ندارند که در مورد آنها فکر کنند و یا اصلاً فکر نمیکنند.
امروزه جهان (مخصوصاً در کشورهای پیشرفته) به این نکته افتخار میکند که پیشبینیهای جورج اورول تنها در کتاب 1984 رخ دادند و پیشرفت تکنولوژی نه تنها باعث ایجاد حکومتهای دیکتاتور نشد بلکه به گسترش دمکراسی، آزادی، ارتباطات و در نتیجه بالا رفتن سطح فکر مردم انجامید. همچنین داستان فیلم ماتریکس هر چند معمولاً مورد تحسین قرار میگیرد اما بیشتر به عنوان یک داستان تخیلی در نظر گرفته میشود. در این میان یک نکته کمتر مورد توجه قرار میگیرد: در 1984 و همچنین در ماتریکس مردم نه تنها آزاد نیستند بلکه از آزاد نبودن خود نیز بیخبرند!
دنیای امروز اگر چه با دنیای 1984 و ماتریکس تفاوتهای زیادی دارد و اگر چه پیشرفت تکنولوژی باعث بهبود سطح زندگی مردم در بعد اقتصادی شده است، اما با کمی دقت شباهتهای بسیاری بین این دو میبینیم.
شاید شفافترین شباهت دنیای امروز با داستان کتاب 1984 را بتوان در شباهت بین تلویزیون در دنیای ما و صفحهٔ سخنگو (telescreen) در 1984 دید (تلویزیون را به عنوان مهمترین و پرنفوذترین ابزار ارتباط جمعی نقل میکنم که البته در برخی کشورها و برای بعضی افراد می توان رادیو، مطبوعات، اینترنت، ... را مثال زد.) اکثر شبکههای تلویزیونی مهم یا دولتی هستند، یا وابسته به یک دولت و یا توسط افرادی اداره میشوند که منافع آنها با منافع دولت گره خورده است. در کشوری مثل ایران که شبکههای تلویزیونی کاملاً دولتی هستند این موضوع برای بسیاری از افراد روشن است که نمیتوان از این شبکهها انتظار اطلاع رسانی بیطرفانه داشت. هر چند در ایران نیز اکثریت مردم (مخصوصاً در بین افرادی که تحصیلات کمتری دارند و یا به منابع دیگر خبری دسترسی ندارند) تحت تاثیر خبرهای جهت دهی شدهٔ تلویزیون هستند، مشکل اصلی زمانی آشکار میشود که جهتدهی خبری در کشوری مثل آمریکا مورد بررسی قرار گیرد. در این کشور هیچ کانال تلویزیونی دولتی وجود ندارد و صدها کانال تلویزیونی خصوصی آزادانه در حال فعالیت هستند. این مسئله باعث ایجاد توهم آزادی بیان در شبکههای تلویزیونی در آمریکا شده است. چیزی که معمولاً مورد توجه قرار نمیگیرد این نکته است که این کانالها تقریباً همگی توسط سه شرکت رسانهای خصوصی اداره میشوند. (NBC-CBS-ABC) کاملاً مشخص است که صاحبان این غولهای رسانهای افرادی بسیار ثروتمند هستند که این موضوع باعث ارتباط نزدیک آنها با دولت آمریکا است (به قدرت سرمایهداری در آمریکا توجه داشته باشید). بنابراین هر چند در شبکههای تلویزیونی غربی تقریباً دروغی گفته نمیشود اما روشهای پیشرفتهٔ تهیه، تدوین و حتی زمانبندی خبرها باعث میشوند اهدافی که دولت در جامعه دنبال میکند به راحتی به دست آیند. این کار از آنجا که به طور غیرمحسوس و مداوم انجام میشود بسیار موثرتر از روشهایی است که مثلاً صدا و سیمای جمهوری اسلامی اجرا میکند و باعث میشود که مردم در عین حال که کاملاً افکار جهت دهی شدهای دارند احساس آزادی بیان و عقیده هم میکنند.
یکی از مثالهای مناسب برای این جهتدهی خبری مخفیسازی بسیاری از حقایق در مورد حملهٔ 11 سپتامبر است.
The rocket bombs which fell daily on London were probably fired by the Government of Oceania itself, "just to keep people frightened."
(George Orwell - 1984)
(George Orwell - 1984)
نمونهٔ دیگر تکنیکهای شبکههای خبری را در همین روزهای گذشته در تلویزیونهای غربی دیدیم. در بحران غزه شبکههایی مثل CNN و BBC در ابتدا خبرها را با حمایت از اسراییل پخش کردند. بعد از چند روز که آمار کشتههای فلسطینی افزایش یافت خبرها تا حدود زیادی به نفع فلسطینیان شد. با این حال این اخبار به نوعی تنظیم میشدند که بسیاری از حقایق همچنان ناگفته میماند. این حقایق ناگفته اکثراً از نوعی بودند که آشکار شدنشان در بلند مدت دردسرساز میشد. مثلاً اگر شما یکی از این شبکهها را تماشا میکردید هیچ وقت متوجه نمیشدید که اصلاً چرا حماس اقدام به پرتاب موشک میکند. اما به احتمال زیاد به این نتیجه میرسیدید که حملهٔ اسراییل نوعی دفاع از خود است. این دو مورد از نظر رسانهای یک حقیقت مهم هستند، حتی مهمتر از تعداد کشتهها، چرا که در بلند مدت میتوانند باعث تغییر عقیدهٔ بیننده در مورد حماس یا اسراییل شوند. از طرف دیگر در این شبکهها تقریباً هیچ وقت به تاریخ اسراییل و چگونهگی تشکیل آن نیز اشاره نمیشود. قدرت این جهت دهی خبری به حدی است که حتی بسیاری از تحصیلکردههای ایرانی هم این روزها از حملات اسراییل حمایت میکنند. این نکته را هم مورد توجه قرار دهید که شبکههای خبری BBC و CNN که در ایران پخش میشوند با آن چه که BBC در انگلستان و CNN در آمریکا پخش میکند کاملاً متفاوت است. میتوان تصور کرد که جهتدهی خبری در داخل این کشورها بسیار شدیدتر باشد.
If all records told the same tale — then the lie passed into history and became truth.
(George Orwell - 1984)
(George Orwell - 1984)
شاید تا به اینجا متوجه شباهتهایی بین دنیای ما، داستان فیلم ماتریکس و داستان کتاب 1984 شده باشید. اما نکتهٔ اصلی در مورد رسانههای عمومی جهتدهی فکری نیست، همانطور که در ماتریکس و کتاب 1984 نبود. هدف حذف فکر کردن است.
The purpose of Newspeak was not only to provide a medium of expression for the world-view and mental habits proper to the devotees of Ingsoc, but to make all other modes of thought impossible. (George Orwell - 1984)
جورج اورول کشوری را نشان میدهد که حکومت آن در حال ایجاد زبانی جدید (newspeak) است. هدف از ایجاد این زبان گرفتن قدرت فکر کردن از مردم است. اگر شما نتوانید در مورد آزادی صحبت کنید نمیتوانید به آن فکر هم کنید. در ماتریکس هم که مردم اصلاً به معنای واقعی فکر نمیکنند.
در دنیای ما البته newspeak به این صورت ایجاد نشده، اما هدف اصلی همچنان از بین بردن قدرت تفکر است. جهتدهی تفکر تنها برای افرادی انجام میشود که تکنیک حذف تفکر بر روی آنها تاثیری نداشته است و یا افرادی که چارهای جز این نیست که به آنها کمی مجال برای تفکر داده شود (مثل اعضای خارجی حزب در کتاب 1984). نکته جالب شباهتی است که بین تکنیک حذف تفکر در کشورهای مختلف وجود دارد. این تکنیک آنقدر به طور روزمره اجرا شده است که باور اینکه هدف از اجرای آن واقعاً حذف قدرت تفکر است برای انسان امروزی سخت شده است. این تکنیک را میتوان در یک کلمه خلاصه کرد: سرگرمسازی.
هر وقت که معتادی را میبینید، هر وقت که فردی را میبینید که باید تمام مسابقات مربوط به تیم استقلال یا پرسپولیس را ببیند، یا شخصی که در توجه به فرعیات دین به طرز احمقانهای پیش میرود، هر وقت که یک صف طولانی را در مقابل سینمایی میبینید که گریزترین فیلم ممکن را نشان میدهد، هر وقت آمار دانشآموزان پشت کنکور را میبینید و حتی بسیاری مواقع که رقابتهای پر شور انتخاباتی را میبینید نتیجهٔ سرگرمسازی مستقیماً در مقابل شماست (مقایسه کنید با بحث داغ بلیطهای بختآزمایی در کتاب 1984).
اجرای تکنیک سرگرمسازی البته مشکلاتی به همراه دارد. شاید از مهمترین آنها بتوان به مسئلهٔ کودکان اشاره کرد. کودکان میتوانند به بهترین دوست و یا بهترین دشمن حکومت تبدیل شوند و به دلیل داشتن وقت آزاد بیشتر و حس کنجکاوی به راحتی تحت تاثیر فرآیند سرگرمسازی قرار نمیگیرند (هر چند که این تکنیک همچنان بر روی آنها اجرا میشود. نمونهٔ بارز آن گسترش بازیهای کامپیوتری است). جرج اورول کاملاً به اهمیتی که حکومتها برای شکل دهی به تفکر کودکان قائلند توجه داشت. اورول این موضوع را در اثر معروف دیگرش هم نشان میدهد. در مزرعهٔ حیوانات (که متاسفانه بسیاری از مترجمان نام آن را قلعهٔ حیوانات ترجمه میکنند) ناپلئون (دیکتاتور مزرعه) شش توله سگ را از بدو تولد در یک زیر شیروانی به تنهایی بزرگ میکند و آنها را برای روزی آماده میکند که به قدرت رسید و احتیاج به سرکوب مخالفان داشت. این شش توله سگ میتوانند نماد کودکانی باشند که همواره توسط حکومتها جهت دهی فکری میشوند. اما باز هم نماد بهتر در کتاب 1984 دیده میشود. در این کتاب اورول کودکانی را به تصویر میکشد که عملاً به جاسوسان حکومت تبدیل شدهاند و حتی والدین خود را هم به ماموران امنیتی دولت لو میدهند.
در دنیای ما هم کودکان مهمترین هدف تبلیغات سیاسی (البته معمولاً به طور غیرسیاسی!) هستند. این کار در برخی از کشورها با القای این تصور به کودک انجام میشود که شما در کشوری آزاد زندگی میکنید، بقیه نه! پس حکومتتان را دوست داشته باشید. در کشوری دیگر ممکن است این تکنیک استفاده از مذهب باشد. تقریباً همهٔ افراد مذهبشان همانی است در کودکی با آن مواجه میشوند. حالا فقط کافیست شما حکومتی به ظاهر مذهبی تشکیل دهید و تمام سعیتان را هم بکنید که بچهها از همان روزهای اول زندگی کاملاً با مذهب اخت شوند. در این صورت این کودک همیشه خود را موظف میداند که از حکومت شما محافظت کند.
تصور نکنید که مثلاً چند نفر در اتاقی نشستهاند و برای اجرای این تکنیکها برنامهریزی میکنند. بسیاری از این روشها به مرور زمان در جامعه جا افتادهاند و به طور خودکار اجرا میشوند. از طرف دیگر حکومت را یک فرد و یا حتی یک گروه کوچک در نظر نگیرید. در هر کشوری سرمایهداران بزرگ حتی اگر رسماً جزوی از حکومت نباشند برای حفظ امنیت حکومت (که معادل امنیت سرمایههای خودشان است) میکوشند. خود این تصور که حکومت متشکل از یک فرد یا یک گروه کوچک است از مواردی است که سیستم برای القای آن تلاش میکند. ایجاد این تصور در میان مردم باعث مي شود که هر گاه مخالفتهای مردمی با حکومت افزایش یافت با تغییر یک یا چند نفر در راس آن در جامعه این تصور را ایجاد کنید که اهداف و سیاستها تغییر کردهاند. (مثال: جورج بوش در آمریکا و احمدینژاد در ایران) همچنین این نکته را هم مورد توجه قرار دهید که سیستم به معنای واقعی در سطح جهانی فعالیت میکند و این طور نیست که حکومتی برای حفظ حکومت دیگر این سیستم را نابود کند. همهٔ حکومتها به طور هم زمان از سیستم استفاده میکنند و یا حتی به یکدیگر در اجرای آن کمک میکنند.
در دنیای ما البته newspeak به این صورت ایجاد نشده، اما هدف اصلی همچنان از بین بردن قدرت تفکر است. جهتدهی تفکر تنها برای افرادی انجام میشود که تکنیک حذف تفکر بر روی آنها تاثیری نداشته است و یا افرادی که چارهای جز این نیست که به آنها کمی مجال برای تفکر داده شود (مثل اعضای خارجی حزب در کتاب 1984). نکته جالب شباهتی است که بین تکنیک حذف تفکر در کشورهای مختلف وجود دارد. این تکنیک آنقدر به طور روزمره اجرا شده است که باور اینکه هدف از اجرای آن واقعاً حذف قدرت تفکر است برای انسان امروزی سخت شده است. این تکنیک را میتوان در یک کلمه خلاصه کرد: سرگرمسازی.
هر وقت که معتادی را میبینید، هر وقت که فردی را میبینید که باید تمام مسابقات مربوط به تیم استقلال یا پرسپولیس را ببیند، یا شخصی که در توجه به فرعیات دین به طرز احمقانهای پیش میرود، هر وقت که یک صف طولانی را در مقابل سینمایی میبینید که گریزترین فیلم ممکن را نشان میدهد، هر وقت آمار دانشآموزان پشت کنکور را میبینید و حتی بسیاری مواقع که رقابتهای پر شور انتخاباتی را میبینید نتیجهٔ سرگرمسازی مستقیماً در مقابل شماست (مقایسه کنید با بحث داغ بلیطهای بختآزمایی در کتاب 1984).
- The Matrix is everywhere. It is all around us. Even now in this very room. You can see it when you look out your window or when you turn on your television. You can feel it when you go to work, when you go to church, when you pay your taxes. It is the world that has been pulled over your eyes to blind you from the truth.
- What truth?
- That you are a slave Neo.
(The Matrix)
با اجرای این تکنیک حکومت وقت و انرژی فرد را تا حد ممکن در مسیر هدایت شدهای قرار میدهد. مسیری که ممکن است زمانی حتی به کار حکومت هم بیاید.- What truth?
- That you are a slave Neo.
(The Matrix)
اجرای تکنیک سرگرمسازی البته مشکلاتی به همراه دارد. شاید از مهمترین آنها بتوان به مسئلهٔ کودکان اشاره کرد. کودکان میتوانند به بهترین دوست و یا بهترین دشمن حکومت تبدیل شوند و به دلیل داشتن وقت آزاد بیشتر و حس کنجکاوی به راحتی تحت تاثیر فرآیند سرگرمسازی قرار نمیگیرند (هر چند که این تکنیک همچنان بر روی آنها اجرا میشود. نمونهٔ بارز آن گسترش بازیهای کامپیوتری است). جرج اورول کاملاً به اهمیتی که حکومتها برای شکل دهی به تفکر کودکان قائلند توجه داشت. اورول این موضوع را در اثر معروف دیگرش هم نشان میدهد. در مزرعهٔ حیوانات (که متاسفانه بسیاری از مترجمان نام آن را قلعهٔ حیوانات ترجمه میکنند) ناپلئون (دیکتاتور مزرعه) شش توله سگ را از بدو تولد در یک زیر شیروانی به تنهایی بزرگ میکند و آنها را برای روزی آماده میکند که به قدرت رسید و احتیاج به سرکوب مخالفان داشت. این شش توله سگ میتوانند نماد کودکانی باشند که همواره توسط حکومتها جهت دهی فکری میشوند. اما باز هم نماد بهتر در کتاب 1984 دیده میشود. در این کتاب اورول کودکانی را به تصویر میکشد که عملاً به جاسوسان حکومت تبدیل شدهاند و حتی والدین خود را هم به ماموران امنیتی دولت لو میدهند.
در دنیای ما هم کودکان مهمترین هدف تبلیغات سیاسی (البته معمولاً به طور غیرسیاسی!) هستند. این کار در برخی از کشورها با القای این تصور به کودک انجام میشود که شما در کشوری آزاد زندگی میکنید، بقیه نه! پس حکومتتان را دوست داشته باشید. در کشوری دیگر ممکن است این تکنیک استفاده از مذهب باشد. تقریباً همهٔ افراد مذهبشان همانی است در کودکی با آن مواجه میشوند. حالا فقط کافیست شما حکومتی به ظاهر مذهبی تشکیل دهید و تمام سعیتان را هم بکنید که بچهها از همان روزهای اول زندگی کاملاً با مذهب اخت شوند. در این صورت این کودک همیشه خود را موظف میداند که از حکومت شما محافظت کند.
تصور نکنید که مثلاً چند نفر در اتاقی نشستهاند و برای اجرای این تکنیکها برنامهریزی میکنند. بسیاری از این روشها به مرور زمان در جامعه جا افتادهاند و به طور خودکار اجرا میشوند. از طرف دیگر حکومت را یک فرد و یا حتی یک گروه کوچک در نظر نگیرید. در هر کشوری سرمایهداران بزرگ حتی اگر رسماً جزوی از حکومت نباشند برای حفظ امنیت حکومت (که معادل امنیت سرمایههای خودشان است) میکوشند. خود این تصور که حکومت متشکل از یک فرد یا یک گروه کوچک است از مواردی است که سیستم برای القای آن تلاش میکند. ایجاد این تصور در میان مردم باعث مي شود که هر گاه مخالفتهای مردمی با حکومت افزایش یافت با تغییر یک یا چند نفر در راس آن در جامعه این تصور را ایجاد کنید که اهداف و سیاستها تغییر کردهاند. (مثال: جورج بوش در آمریکا و احمدینژاد در ایران) همچنین این نکته را هم مورد توجه قرار دهید که سیستم به معنای واقعی در سطح جهانی فعالیت میکند و این طور نیست که حکومتی برای حفظ حکومت دیگر این سیستم را نابود کند. همهٔ حکومتها به طور هم زمان از سیستم استفاده میکنند و یا حتی به یکدیگر در اجرای آن کمک میکنند.
All rulers in all ages have tried to impose a false view of the world upon their followers. (George Orwell - 1984)
آیا شما هم تحت تاثیر سیستم هستید؟ حتماً. همهٔ ما هستیم. هر چند میزان این تاثیر بر روی افراد مختلف متفاوت است اما فرار کامل از آن تقریباً غیرممکن است. شاید به این جهت که روشها به طور کامل برایمان مشخص نیستند. اما میتوانیم تاثیر سیستم را تا حد زیادی کاهش دهیم. این بار که از تلویزیون چیزی شنیدید که آن را کاملاً قبول داشتید، بار دیگر در موردش فکر کنید. شاید فقط چند پیام عصبی باشد!
4 comments:
If human had thought about him who was among few, thousands, millions and uncountable number of people in a spectrum from past to future, he could have figured out how foolish and futile creation of Being is.
مطلب استخواندار و خوبی است همانگونه که می دانی الوین تافلر در موج سوم به این سیطره ی رسانه ای اشاره ای دارد .
ماتریکس و 1984 انسانی را روایت می کنند که در یک دایره بسته و شبکه و به قول بورخس دریک هزارتو گرفتار است و به تعبیر بهتر اگر از بورخس بخواهم اشاره کنم این هزار توی ماز در ماز و پرابهام همان داستان ویرانهای مدور اوست ، انسانی که حاصل پندار سیستمی است و آنگاه که متوجه می شود در یک سیستم پیچیده گرفتار است، تازه در می یابد ، او که تاکنون خویشتن را خودبنیاد می دانسته تازه برخاسته از اندیشه و تخیل یا سیستمی است که دیگری برای او تدارک دیده است. طولانی شد. خیلی خوب بود مطالب بعدی ات را پیگیر هستم .
hi . as you know I love matrix and I know lots of thing about it . so I should read your post completely.
but now I have no time :(
I'm here to let you know that I updated my blog with new post.
have a nice time.
سلام
مي بينم كه حسابي وبلاگت رو بروز نگه ميداري ، آفرين پسر
راجع به اين مطلب صحبت كرده بوديم ، حالا كه كامل تر اينجا خوندم بيشتر فكرم رو مشغول كرد ، از خيلي وقت ها پيش من هم به اين تصورات باور دارم و فكر ميكنم جهان آنطوري نيست كه تا به امروز ديدم و شنيدم، اما واقعا اين خيلي سخته كه هر لحظه به اين فكر كني كه چيز هايي كه در اطراف تو هستن يك سري فركانس هاي عصبي هستن ، كه بهتر بگم توهمات واهي كه به ذهن ما ارسال ميشن ، اما شايد همين سخت بودن اين كار دليلي هست بر اين ادعا.
در كل بايد بگم ،آدمي به اين دليل اين همه قاطعي روزگذروني ها، غافل از احوالات خويشتن ميشه و روز ها وشب ها رو در غفلت و عدم آگاهي بسر مي بره ، كه خيلي راحت عادت ميكنه ، تا وقتي كه زندگي ما از رنگ عادت در تمام ابعادش پاك نشه حقيقت خودش رو نشون نمي ده
Post a Comment