Skin head, dead head
Everybody gone bad
Situation, aggravation
Everybody allegation
In the suite, on the news
Everybody dog food
Bang bang, shot dead
Everybody's gone mad
All I wanna say is that
They don't really care about us
All I wanna say is that
They don't really care about us
Beat me, hate me
You can never break me
Will me, thrill me
You can never kill me
Jew me, Sue me
Everybody do me
Kick me, Kike me
Don't you black or white me
All I wanna say is that
They don't really care about us
All I wanna say is that
They don't really care about us
Music: They Don't Care About Us - Michael Jackson
30 June 2009
22 June 2009
مترجم فارسی گوگل
مترجم گوگل بالاخره بخش ترجمه فارسی خودش رو (به صورت آزمایشی) به راه انداخت. البته من اصلا پیشنهاد نمیکنم از این مترجم استفاده کنید، چون با این کار دو مشکل به وجود میاد:
1. ترجمه بی کیفیت این مترجم (که هر چقدر هم که پیشرفت کنه باز هم یک مترجم ماشینی هست) باعث میشه سطح ترجمه زبان فارسی از این که هست هم پایینتر بره.
2. کار و کاسبی ما کساد میشه!
1. ترجمه بی کیفیت این مترجم (که هر چقدر هم که پیشرفت کنه باز هم یک مترجم ماشینی هست) باعث میشه سطح ترجمه زبان فارسی از این که هست هم پایینتر بره.
2. کار و کاسبی ما کساد میشه!
لینک: مترجم گوگل
سگها از کجا آمدند؟
وقتی که نطق "سنوبال" به پایان رسید دیگر شک و تردیدی نبود که کفه رای به سمت او متمایل است. اما در این لحظه "ناپلئون" برپاخاست، از گوشه چشم نگاهی به سنوبال انداخت و صدای مخصوصی کرد که تا آن روز از او نشنیده بودند.
در اثر این صدا عوعوی وحشتناکی شنیده شد و نه سگ عظیم که قلاده برنجکوب به گردنشان بود جست و خیز کنان میان انبار پریدند و مستقیم به سنوبال حمله بردند....
ابتدا هیچ کس نمیدانست که این موجودات از کجا آمدهاند. ولی مسئله به زودی حل شد. این سگها همان تولههایی بودند که ناپلئون از مادرهایشان گرفته بود و شخصاً پرورش داده بود. با آنکه به رشد کامل نرسیده بودند هیکلی درشت و قیافهای درنده چون گرگ داشتند....
در اثر این صدا عوعوی وحشتناکی شنیده شد و نه سگ عظیم که قلاده برنجکوب به گردنشان بود جست و خیز کنان میان انبار پریدند و مستقیم به سنوبال حمله بردند....
ابتدا هیچ کس نمیدانست که این موجودات از کجا آمدهاند. ولی مسئله به زودی حل شد. این سگها همان تولههایی بودند که ناپلئون از مادرهایشان گرفته بود و شخصاً پرورش داده بود. با آنکه به رشد کامل نرسیده بودند هیکلی درشت و قیافهای درنده چون گرگ داشتند....
مزرعه حیوانات
جورج اورول
جورج اورول
12 June 2009
یک مشت هوای تازه
1. این پست رو دقیقا ظهر روز انتخابات مینویسم که نه فکر کنی برای تغییر رای تو تلاش میکنم و نه نتیجه انتخابات بر نوشتههام تاثیر بزاره.
2. تو این چند روز زیاد سعی نکردم کسی رو قانع کنم به میر حسین رای بده یا به احمدی نژاد رای نده. به نظر من کسی که تو این چهار سال نفهمیده باید به احمدی نژاد رای بده یا نه، کسی که با دیدن تورم 25 درصدی، با دیدن افزایش دو تا سه برابری نقدینگی و خالی شدن صندوق ذخیره ارزی، با دیدن فشارهای اجتماعی شدید در سالها و حتی ماه های اخیر (از بسته شدن سایتها و روزنامهها تا ایجاد گشت ارشاد)، منفور شدن ایران در سطح جهانی، قضیه هاله نور (و نفی اون توسط احمدی نژاد!)، با شنیدن وعدههایی که در دور قبل انتخابات داد و بعد دقیقا عکسشون عمل کرد (مثل گسترش آزادیهای اجتماعی)، با دیدن نزول شدید ارزشهای فرهنگی، قضیهٔ کردان (و حمایت از اون)، عوام فریبی و از همه مهمتر با شنیدن دروغهای احمدی نژاد در مورد بسیاری از آمارها (تورم، اشتغال زایی، آزادی مطبوعات)، پروژهها (فازهای 9 و 10 پارس جنوبی، پالایشگاه گاز پارسیان) و بودجههای تبلیغاتی خودش و دیگران و با دیدن و شنیدن بسیاری از آنچه که این روزها دیدیم و شنیدیم همچنان به احمدی نژاد رای میده، همون بهتر که در میان حامیان احمدی نژاد بمونه (دلیل این حرف رو پایین تر توضیح میدم). چنین فردی یا احمقه، یا به طرز ترسناکی متعصبه، یا نون خوره این دولته و یا هنوز بهش اطلاع رسانی نشده. تنها تلاش من در این چند روز سعی در تغییر رای این گروه آخر بود.
3. فکر میکنم دوستان مذهبی در این روزها تاثیر مذهب رو بر افت قدرت منطق افراد درک کرده باشند. بی دلیل نیست که اکثریت مذهبیون در اون جناحند (و در واقع این افراد جزو "مذهبی تر" ها هم حساب میشند.) لطفا کامنت ننویسید که اشکال از مذهب نیست و از مذهبیونه! من خودم معلمم. میدونم وقتی اکثر شاگردها نمره کم میگیرند اشکال از معلمه نه از شاگردها.
4. من به موسوی رای میدم، اما نه موسوی رو کاندیدای آرمانی خودم میدونم، نه اعتقاد دارم با اومدن اون شرایط نسبت به سالهای قبل از احمدی نژاد چندان تغییر میکنه و نه حتی کاملا مطمئنم که پیروزی اون به نفع کشوره. چرا همیشه میدونیم چه کسی رو نمیخواهیم اما پیدا نمیکنیم کسی رو که میخواهیم؟!
5. چیزی که این روزها بدجوری ذهنم رو مشغول کرده اینه که آیا واقعا انتخاب شدن موسوی بهتر از انتخاب شدن احمدی نژاده؟ میدونم این سوال در نگاه اول خیلی احمقانه به نظر میاد اما به نظرم نکاتی در مورد آینده ایران هست که معمولا به اونها توجه نمیکنیم. نمیخوام بگم انتخاب احمدی نژاد بهتره، اما دوست دارم در مورد این نکات فکر کنیم. اگه نکتهای رو خوب درک نکردم لطفا بگید.
میدونیم که کروبی و رضایی مسلما به اندازه کافی رای نمیارند. پس دو حالت میمونه:
اول بیاید تصور کنیم که، گلاب به روتون، احمدی نژاد انتخاب بشه. شرایطی که پیش میاد اینه: احمدی نژاد باید از طرفی روی سیاستهای قبلی خودش تاکید کنه چون خیلی به اونها بالیده، از طرف دیگه باید وضعیت داغون اقتصادمون رو جمع و جور کنه. حالا اگه احمدی نژاد بیاد باز هم کارهایی از قبیل تزریق پول به جامعه رو انجام بده فکر کنید چه بلایی سر تورم میاد. اون موقع دیگه اگه بیاد تو تلویزیون بگه مثلا تورم 50 درصد نیست و یک رقمیه (!) واقعا ننه جون کروبی هم میفهمه که داره دروغ میگه. یعنی در واقع در 4 سال آینده خواهیم داشت: یک اقتصاد ویران که روز به روز ویرانتر میشه، شکاف در سران حکومت و اختلاف اکثر شخصیتهای شناخته شده سیاسی با دولت، نفرت شدید حدود نیمی از مردم نسبت به دولت و ... . به نظر من چنین شرایطی هر چند در کوتاه مدت به ضرر کشور تموم میشه اما در بلند مدت میتونه باعث رشد سیاسی بشه. یادتون نره ما مخالف احمدی نژاد نیستیم بلکه با احمدی نژادیزم مخالفیم. شاید 4 سال آینده بتونه این تفکر رو برای همیشه از بین ببره.
حالت دوم میتونه پیروزی موسوی باشه. در این صورت در چهار سال آینده وضعیت اینه: درگیری دولت با مشکلات اقتصادی بنیادی در حالی که قیمت نفت هم نسبت به سالهای قبل کم شده، عدم حمایت (و حتی نفرت) نیمی از مردم از دولت، فعالیت شدید گروه های فشار و سر خوردگی سریع مردمی که الان نمیدونند برای چی به موسوی رای میدند. (همونهایی که قبلا گفتم اصلا بهتره به موسوی رای ندند.) مردمی که انتظار تغییرات یک شبه دارند و همون بلایی رو سر موسوی میارند که سر خاتمی آوردند. ولی شاید از همه مهمتر و خطرناکتر نهادینه شدن احمدینژادیزم باشه. فکرش رو بکنید که 4 سال دیگه چطوری احمدی نژاد زبونش دراز میشه که دیدید اینها اینکاره نبودند! و چطور به یه قهرمان تبدیل میشه. و آیا این به معنی مرگ زودرس نوزادی نخواهد بود که در روزها و سالهای گذشته کشورمون درد تولدش رو تحمل کرد؟
با همه این صحبتها شاید بهترین حالت پیروزی احمدی نژاد با تقلب در انتخابات باشه! فکر عکسالعملهای روزهای بعد رو بکنید. (باز هم تاکید میکنم که اینها فقط تفکراتی بود که در چند روز گذشته ذهنم رو مشغول کرده و حتی خودم هم در مورد درست بودنشون شک دارم.)
پینوشت، روز بعد از انتخابات: بهترین حالت پیش اومد!
6. من جداً اعتقاد دارم به عنوان کشوری که فقط حدود صد ساله داره تمرین دمکراسی میکنه و با توجه به نفوذ شدید مذهب در ایران و قرارگیری ایران در یکی از عقبموندهترین نقاط جهان از لحاظ رشد سیاسی، پیشرفتمون خیلی خوب بوده. در بسیاری از کشورها کمتر پیش میاد صحنههایی که روزهای گذشته در شهرهای ایران دیدیم رو ببینید. و همینطور اعتقاد دارم در هر صورت ایران بعد از انتخابات بسیار بهتر از ایران قبل از انتخابات خواهد بود. (پینوشت، دو روز بعد از انتخابات: دیگه زیاد مطمئن نیستم.)
7. در این چند روز که سیستم هنگ کرده بود بعد از سالها برای مدتی کوتاه پنجره باز شد و مشتی هوای تازه به این خونه اومد. هر کسی سعی کرد یه کاری بکنه. یکی تو خیابون لخت شد، یکی وبلاگ نوشت، یکی ناسزا گفت، یکی سعی کرد دیگران رو آگاه کنه و ... . مسلما در روزهای آینده خیلی ها سعی میکنند پنجره رو ببندند. اینکه میتونیم جلوشون رو بگیریم یا نه نمیدونم. ولی یه چیز رو میدونم: تا پنجره بازه باید نفس بکشیم.
2. تو این چند روز زیاد سعی نکردم کسی رو قانع کنم به میر حسین رای بده یا به احمدی نژاد رای نده. به نظر من کسی که تو این چهار سال نفهمیده باید به احمدی نژاد رای بده یا نه، کسی که با دیدن تورم 25 درصدی، با دیدن افزایش دو تا سه برابری نقدینگی و خالی شدن صندوق ذخیره ارزی، با دیدن فشارهای اجتماعی شدید در سالها و حتی ماه های اخیر (از بسته شدن سایتها و روزنامهها تا ایجاد گشت ارشاد)، منفور شدن ایران در سطح جهانی، قضیه هاله نور (و نفی اون توسط احمدی نژاد!)، با شنیدن وعدههایی که در دور قبل انتخابات داد و بعد دقیقا عکسشون عمل کرد (مثل گسترش آزادیهای اجتماعی)، با دیدن نزول شدید ارزشهای فرهنگی، قضیهٔ کردان (و حمایت از اون)، عوام فریبی و از همه مهمتر با شنیدن دروغهای احمدی نژاد در مورد بسیاری از آمارها (تورم، اشتغال زایی، آزادی مطبوعات)، پروژهها (فازهای 9 و 10 پارس جنوبی، پالایشگاه گاز پارسیان) و بودجههای تبلیغاتی خودش و دیگران و با دیدن و شنیدن بسیاری از آنچه که این روزها دیدیم و شنیدیم همچنان به احمدی نژاد رای میده، همون بهتر که در میان حامیان احمدی نژاد بمونه (دلیل این حرف رو پایین تر توضیح میدم). چنین فردی یا احمقه، یا به طرز ترسناکی متعصبه، یا نون خوره این دولته و یا هنوز بهش اطلاع رسانی نشده. تنها تلاش من در این چند روز سعی در تغییر رای این گروه آخر بود.
3. فکر میکنم دوستان مذهبی در این روزها تاثیر مذهب رو بر افت قدرت منطق افراد درک کرده باشند. بی دلیل نیست که اکثریت مذهبیون در اون جناحند (و در واقع این افراد جزو "مذهبی تر" ها هم حساب میشند.) لطفا کامنت ننویسید که اشکال از مذهب نیست و از مذهبیونه! من خودم معلمم. میدونم وقتی اکثر شاگردها نمره کم میگیرند اشکال از معلمه نه از شاگردها.
4. من به موسوی رای میدم، اما نه موسوی رو کاندیدای آرمانی خودم میدونم، نه اعتقاد دارم با اومدن اون شرایط نسبت به سالهای قبل از احمدی نژاد چندان تغییر میکنه و نه حتی کاملا مطمئنم که پیروزی اون به نفع کشوره. چرا همیشه میدونیم چه کسی رو نمیخواهیم اما پیدا نمیکنیم کسی رو که میخواهیم؟!
5. چیزی که این روزها بدجوری ذهنم رو مشغول کرده اینه که آیا واقعا انتخاب شدن موسوی بهتر از انتخاب شدن احمدی نژاده؟ میدونم این سوال در نگاه اول خیلی احمقانه به نظر میاد اما به نظرم نکاتی در مورد آینده ایران هست که معمولا به اونها توجه نمیکنیم. نمیخوام بگم انتخاب احمدی نژاد بهتره، اما دوست دارم در مورد این نکات فکر کنیم. اگه نکتهای رو خوب درک نکردم لطفا بگید.
میدونیم که کروبی و رضایی مسلما به اندازه کافی رای نمیارند. پس دو حالت میمونه:
اول بیاید تصور کنیم که، گلاب به روتون، احمدی نژاد انتخاب بشه. شرایطی که پیش میاد اینه: احمدی نژاد باید از طرفی روی سیاستهای قبلی خودش تاکید کنه چون خیلی به اونها بالیده، از طرف دیگه باید وضعیت داغون اقتصادمون رو جمع و جور کنه. حالا اگه احمدی نژاد بیاد باز هم کارهایی از قبیل تزریق پول به جامعه رو انجام بده فکر کنید چه بلایی سر تورم میاد. اون موقع دیگه اگه بیاد تو تلویزیون بگه مثلا تورم 50 درصد نیست و یک رقمیه (!) واقعا ننه جون کروبی هم میفهمه که داره دروغ میگه. یعنی در واقع در 4 سال آینده خواهیم داشت: یک اقتصاد ویران که روز به روز ویرانتر میشه، شکاف در سران حکومت و اختلاف اکثر شخصیتهای شناخته شده سیاسی با دولت، نفرت شدید حدود نیمی از مردم نسبت به دولت و ... . به نظر من چنین شرایطی هر چند در کوتاه مدت به ضرر کشور تموم میشه اما در بلند مدت میتونه باعث رشد سیاسی بشه. یادتون نره ما مخالف احمدی نژاد نیستیم بلکه با احمدی نژادیزم مخالفیم. شاید 4 سال آینده بتونه این تفکر رو برای همیشه از بین ببره.
حالت دوم میتونه پیروزی موسوی باشه. در این صورت در چهار سال آینده وضعیت اینه: درگیری دولت با مشکلات اقتصادی بنیادی در حالی که قیمت نفت هم نسبت به سالهای قبل کم شده، عدم حمایت (و حتی نفرت) نیمی از مردم از دولت، فعالیت شدید گروه های فشار و سر خوردگی سریع مردمی که الان نمیدونند برای چی به موسوی رای میدند. (همونهایی که قبلا گفتم اصلا بهتره به موسوی رای ندند.) مردمی که انتظار تغییرات یک شبه دارند و همون بلایی رو سر موسوی میارند که سر خاتمی آوردند. ولی شاید از همه مهمتر و خطرناکتر نهادینه شدن احمدینژادیزم باشه. فکرش رو بکنید که 4 سال دیگه چطوری احمدی نژاد زبونش دراز میشه که دیدید اینها اینکاره نبودند! و چطور به یه قهرمان تبدیل میشه. و آیا این به معنی مرگ زودرس نوزادی نخواهد بود که در روزها و سالهای گذشته کشورمون درد تولدش رو تحمل کرد؟
با همه این صحبتها شاید بهترین حالت پیروزی احمدی نژاد با تقلب در انتخابات باشه! فکر عکسالعملهای روزهای بعد رو بکنید. (باز هم تاکید میکنم که اینها فقط تفکراتی بود که در چند روز گذشته ذهنم رو مشغول کرده و حتی خودم هم در مورد درست بودنشون شک دارم.)
پینوشت، روز بعد از انتخابات: بهترین حالت پیش اومد!
6. من جداً اعتقاد دارم به عنوان کشوری که فقط حدود صد ساله داره تمرین دمکراسی میکنه و با توجه به نفوذ شدید مذهب در ایران و قرارگیری ایران در یکی از عقبموندهترین نقاط جهان از لحاظ رشد سیاسی، پیشرفتمون خیلی خوب بوده. در بسیاری از کشورها کمتر پیش میاد صحنههایی که روزهای گذشته در شهرهای ایران دیدیم رو ببینید. و همینطور اعتقاد دارم در هر صورت ایران بعد از انتخابات بسیار بهتر از ایران قبل از انتخابات خواهد بود. (پینوشت، دو روز بعد از انتخابات: دیگه زیاد مطمئن نیستم.)
7. در این چند روز که سیستم هنگ کرده بود بعد از سالها برای مدتی کوتاه پنجره باز شد و مشتی هوای تازه به این خونه اومد. هر کسی سعی کرد یه کاری بکنه. یکی تو خیابون لخت شد، یکی وبلاگ نوشت، یکی ناسزا گفت، یکی سعی کرد دیگران رو آگاه کنه و ... . مسلما در روزهای آینده خیلی ها سعی میکنند پنجره رو ببندند. اینکه میتونیم جلوشون رو بگیریم یا نه نمیدونم. ولی یه چیز رو میدونم: تا پنجره بازه باید نفس بکشیم.
Subscribe to:
Posts (Atom)